شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۹


آینده پژوهی و آینده جهان

آینده پژوهی چیست؟
در طی تاریخ بشریت همواره انسان ها در تلاش بوده اند که روش هایی برای پیش گویی آینده پیدا کنند؛ مانند نگاه کردن به ستاره ها و گوی کریستالی و غیره. اما در سال های اخیر خصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم، دانشمندان و محققان بسیاری که خود را دوراندیش می نامند، روش های  کمی و کیفی متعددی را تهیه کرده اند که مبنای آنها دوراندیشی بر مبنای عقلانیت است. آنچه که این دوراندیشان را با غیب گوها و رمالان جدا می سازد ، عقلانیت حاکم بر روش ها و نیز آگاهی از این واقعیت مهم است که آینده به هیچ وجه به طور مطلق و صد در صد قابل شناخت نیست.

مردم برای آنکه عاقلانه عمل کنند،  باید نسبت به پیامدهای اقدامات خود و دیگران، واکنش های آنها و همچنین نسبت به نیروهایی که خارج از کنترل آنهاست، آگاهی و شناخت کافی داشته باشند. نکتة بسیار مهم این است که این پیامدها تنها درآینده خود را نشان می دهد. بدین ترتیب افراد نه تنها می کوشند امور در حال وقوع را بفهمند، بلکه می کوشند اموری را که شاید اتفاق بیفتد، یا بالقوه امکان وقوع دارد و یا تحت شرایط خاصی درآینده اتفاق خواهد افتاد، نیز بشناسند. افراد با استفاده از این شناختِ حدسی، موقعیت کنونی خود را تشخیص می دهند وکارهایشان را دنبال کرده و از بستر زمان و فضای مادی و اجتماعی می گذرند.
رشته جدید علمی که هدفش مطالعه منظم آینده است معروف به « دوراندیشی، آینده نگری و یا تحقیقات پیرامون آینده» نامیده می شود و متخصصان آن«  دوراندیش» نام دارند.
دوراندیشان به دنبال کشف، ابداع، ارائه، آزمون و ارزیابی آینده های ممکن، محتمل و بهترند. آنان انتخابهای مختلفی را راجع به آینده فرا روی انسانها قرار می دهند و در انتخاب و پی ریزی مطلوب ترین آینده به آنان کمک می کنند.

آینده پژوهی چه اهمیتی دارد؟
انسان نسبت به آینده منفعل نبوده و تلاش داشته که مسایل آینده را شناسایی و حل کند حتی وجود پیش گو ها در زمان ها ی قدیم به نوعی تداعی گر این موضوع است. داستان های خیالی ژول ورن و آرتور سیکلارک هم به نوعی موید همین مطلب است. پیامبران نیز در مورد آینده و عاقبت بشر، بیان هشدارگونه ای داشته اند. رهبران نیز برای تشویق و تحریک پیروانشان، تصویری از آینده را برای آنان ترسیم می کردند.
رواج فیلم هایی که دست به پیش بینی آینده زده اند نیز بیانی از همین دغدغه بشر است مانند:
- 2001، یک ادیسه فضایی
- مجموعه فیلم های جنگ ستارگان
- پارک ژوراسیک
- ماشین زمان
- عنصر پنجم
- فارنهایت، 451
- نابودگر
- بیگانه ها
- گزارش اقلیت


اما هرچه جلوتر می رویم، اهمیت آینده پژوهی بیشتر می شود زیرا مشکلات پیش روی بشر بزرگتر شده و شدت تخریبی آن نیز بیشتر شده است. بنابراین به این دلایل باید آینده پژوهی را جدی تلقی کرد:
- آماده بودن : در آینده پژوهی می توان نمای کلی از آینده های در حال ظهور را دید. یعنی برای آینده چند سناریو تعریف می شود که این سناریو ها بر اساس تجزیه تحلیل های عقلانی است. معمولاً حداکثر سه سناریو تعریف می شود. آنگاه برای رخ دادن هر سناریو باید آمادگی لازم را کسب کرد
- دریافت و درک زودهنگام هشدارها : این موضوع هم اگر چه برخی از آماده بودن است اما می تواند مجزا از آن هم باشد. همانطور که بیماری با نشانه هایی همراه است و مثلاً وقتی بعد از یک روز بارانی عطسه می کنید، این را نشانه سرماخوردگی تلقی می کنید و با خوردن قرص سرما خوردگی، سعی می کنید که جلوی آن را بگیرید. به همین صورت اگر مسبت به مشکلاتی که ممکن است در آینده رخ دهد، مانند بحران های اقتصادی، نزاع های قومی و مذهبی، خشکسالی و مواردی از این دست، اگر نشانه هایی داشته پیدا کنیم و این نشانه ها را دائماً مورد پایش قرار دهیم، می توانیم این مشکلات را بهتر پشت سر بگذرانیم
- ایجاد تعادل بین اهداف مختلف: آینده پژوهی و تلاش برای کسب درک احتمالات واقعی تر نسبت به آینده، باعث می شود که نه تنها برای آینده اهداف واقعی تری انتخاب کنیم بلکه بین اهداف حال و آینده نیز تعادلی برقرار سازیم
- کسب اطلاعات نسبت به نیروهای محرک و مقاوم: نیروهای محرک، مجموعه عواملی هستند که باعث می شوند یک هدف تحقق یابد. نیروهای مقاوم نیز مجموعه عواملی هستند که منجر به عدم تحقق اهداف می شود. آینده پژوهی می تواند به کسب اطلاعات درباره نیروها و عوامل محرک و مقاوم در زندگی شخصی یا سازمانی و حتی زمینه های بزرگتر اشاره کرد. شناسایی این نیروها و عوامل در فهم و درک آینده بسیار ضروری است .
- سازگاری با تغییرات: فهم و درک نیروها وعوامل محرک و مقاوم در زمینه فعالیت های شخصی و سازمانی ما را نسبت به تغییرات احتمالی آینده هوشیارتر می کند و می توانیم برنامه ریزی کرده و خود یا سازمان را در برابر آنها آماده کنیم و به نوعی سازگاری با تغییرات دست یابیم. 

مشکل ذهن در ارتباط با آینده پژوهی چیست؟
- ذهنی که مهارت نیافته است، هنگام برخورد با مسایل یا تصمیم گیری، بیشتر به زمان کوتاه مدت و پیامدهایی که در این مدت رخ می دهد توجه دارد. مثلاً وقتی می خواهد کاری انجام دهد اگر در کوتاه مدت نتایج خوبی داشت آن را انجام می دهد و اگر نداشت آن را انجام نمی دهد. اما چه بسیار مواقع که کاری در کوتاه مدت دردآور باشد اما نتایج بلند مدت خوبی داشته باشد. مثلاً تحصیلات، کاری است که در کوتاه مدت منجر به رنج درس خواندن و نداشتن استراحت کافی می شود ولی نتایج بلند مدت آن خیلی خوب است. ذهن را باید تعلیم داد که در برخورد با مسایل و تصمیم ها، اثرات آن را در کوتام مدت، میان مدت و بلند مدت ببیند و در نهایت بر اساس برآیند مقاطع گوناگون تصمیم بگیرد.
- آینده قطعیت ندارد و وقتی ذهن مهارت نیافته، گرایش دارد که فرضیات را قطعی تلقی کند. بنابراین آرام آرام آنچه که در ابتدا فرض می کرده یا احتمال می داده است را محکم و قطعی تلقی می نماید . عدم قطعیت در باره آینده از یک سو و ضرورت آینده پژوهی بیان گر یک پارادوکس است. پارادوکس یعنی تضاد و به قول نیلز بور (کاشف ...) هرجا که پارادوکسی هست، احتمال پیشرفت هم هست. نگاه به آینده از این رو جالب است که نیاز به ذهنیت خاصی دارد، اینکه فرد تمام تلاش هایش را می کند ولی باز هم در یک موقعیت من نمی دانم قرار دارد.
- مسایل به صورت غیر خطی رخ می دهند. اما ذهن ما به صورت خطی موضوعات را در زمان امتداد می دهد. مثلاً می گوید من الان یک کارمندم. بعد از چند سال می شوم کارشناس. بعد می شوم مدیر میانی، بعد مدیر کل و به همین ترتیب با گذشت زمان پیشرفت خود را خطی می بیند. در صورتی که حوادث غیر خطی است و ناگهان ممکن است این فرد خیلی پیشرفت کند یا اینکه سقوط کند

این ها مهم ترین مشکلات درباره آینده هست. اگر همین مشکلات برطرف شود، یک جهش در آینده پژوهی رخ می دهد. اما تصور این است که برای آینده پژوهی تخصص لازم است. پروفسور "سکات آرمسترانگ" (J. Scott Armstrong) پس از مطالعه وسیعی در مورد پیش بینی های آینده نظر خود را اینگونه اعلام می کند: "من به هیچ مدرک و یا تحقیق علمی دال بر اهمیت و رجحان تخصص در خصوص پیش بینی آینده برنخورده ام." آرمسترانگ می گوید: "به محض اینکه سطح دانش به درجه متوسطی ارتقاء یافته است دیگر تخصص نقشی در پیش بینی آینده ایفا نکرده است."
آرمسترانگ که وقت خود را تماما صرف مطالعه رابطه بین "تخصص" و "پیش بینی" کرده است می گوید: "تصور ما بر این است که وقتی شخصی در زمینه ای تخصص بالائی داشته باشد بطور طبیعی از ابزار لازم برای پیش بینی نیز برخوردار است در صورتیکه چنین رابطه ای نه منطقا و نه بطور تجربی اثبات نشده است. تخصص ارزش چندانی در پیش بینی آینده ندارد." وی در نتیجه گیری جالب تری می گوید: "با اینکه هیچ متخصصی تنها به دلیل متخصص بودنش از قابلیت پیش بینی آینده برخوردار نیست اما مردم نگون بخت بازهم به این افراد پول کلانی می پردازند تا پیش بینی های آنان را خریداری کنند."

در آینده چه رخ خواهد داد؟
از منظر اسلام و مسیحیت، در آخر زمان جنگی بین نیروهای خیر و شر در می گیرد و در نهایت منجیان عالم یعنی حضرت مهدی (ع) و حضرت مسیح (سلام الله) ظهور خواهند کرد و در زمین صلح و عدل را جاری خواهند ساخت. اما زمان این حادثه را کسی نمی داند و جزئیات آن هم بر کسی روشن نیست. از طرفی دیگر دیدگاه مسلمانان و دیدگاه مسیحیان در عین وجود اشتراکات بسیار اما تناقض هایی هم با یکدیگر دارد

از منظر متفکران و اندیشمندان نیز بشر با مسایل و مشکلات متعددی روبروست. اما انئیشمندان تحلیل های خود را بر مبنای واقعیت ها و آمار ارائه داده و برد نگاهشان تا یکی دو دهه آینده است. برخی از مهم ترین نظریات آنها عبارتست از:
a.    آقای فوکویاما: در ابتدا تصور می شد که در پایان قرن بیستم، حکومت های جهان به سمت سکولاریزم پیش بروند. فوکویاما معتقد بود که جهان در پایان قرن بیستم به صورت لیبرال دموکراسی خواهد شد زیرا این روش از نظر سیاسی و اقتصادی بهترین است و بعد از فروپاشی نازیسم و کمونیسم، هیچ رقیبی ندارد. از نظر فوکویاما، اتحادیه اروپا، نهایی تریین شکلی است که دولت ها می توانند به آن برسند. چون در آن حاکمیت قانون بیشتر است تا حاکمیت ملی یا حاکمیت ارتش. اما این طور نشد و اکنون شاهدیم که دارای جهانی سکولار نیستیم
b.    آقای مک لوهان نظریه دهکده جهانی را مطرح کرد و اینکه به واسطه دسترسی سریع و آسان به اطلاعات، ارتباطات خیلی راحت شده و مردم در چهارگوشه جهان از افراد یک دهکده نیز می توانند به صورت راحت تری ارتباط بگیرند. البته از نظر مک لوهان، عمده اطلاعات در غرب تولید می شود و به همین علت غرب دیگر فرهنگ ها را هضم می کند لیبرالیسم در جهان رواج می یابد. به این ترتیب حکومتی جهانی با فرهنگ لیبرال دموکرات در جهان تشکیل خواهد شد
c.    آقای تافلر معتقد است تمدن بشر ابتدا کشاورزی بوده، سپس بعد از رنسانس و شکل گیری انقلاب صنعتی، تمدن صنعتی شکل گرفت. سپس با ظهور انقلاب ارتباطات، تمدن علمی و اطلاعاتی شکل خواهد گرفت. از منظر تافلر، فرهنگ، مذهب و قومیت جایگاه تاثیر گذاری در موج سوم ندارند و شاهد یک عدم تمرکز گرایی هستیم و ساختارهای شبکه ای فراگیر خواهد شد
d.     آقای کندی مشکلات جهان را بر می شمارد از جمله انفجار جمعیت، انقلاب بیلوژیک که بیکاری کشاورزان منتهی می شود، مهاجرت گسترده به کشورهای توسعه یافته، تهدیدهای نظامی و همچنین افول نسبی آمریکا به علت ناتوانی از دفاع امپراطوری در حال گسترش اش
e.    هانتینگتون معتقد است که در آينده سياست‌‌جهانى، ديگر از سوى ايدئولوژى‌‌هاى‌‌رقيب يا دولتهاى ملى و يا بلوكهاى‌‌اقتصادى تعيين نخواهد شد بلكه اين‌‌كار را تمدن های متخاصم بر عهده‌‌خواهند گرفت زیرا تمدن ها بزرگترین واحد در عرصه بین المللی است. از منظر او فعلاً هفت تمدن اصلی در جهان وجود دارد و تمدن اسلامی با همکاری تمدن کنفسیوسی (که به آن سلاح های هسته ای، بیولوژیکی و شیمیایی می دهد همچنین تکنولوژی موشک های بالستیک را در اخیارش می گذارد) علیه تمدن غرب به مبارزه بر خواهند خواست. بعد از یازدهم سپتامبر برخی از پیش بینی های او به واقعیت پیوست و باعث توجه جهانی به تئوری او شد

در کل چیزی که می توان گفت اینکه شاهد یک تحول در جهان هستیم و ما باید انقلاب جهانی در حوزه های مختلف اعم از فرهنگی، مذهبی، سیاسی و تکنولوژیک هستیم. که البته هر انقلابی هزینه هایی هم دارد و قربانی هایی را می طلبد. اما این انقلاب ها منجر به جهش خودآگاهی انسان می شود

  انسان در دهه آتی با چه مشکلاتی روبروست؟
از جمله مشکلاتی که بشر با آن روبروست می توان به این موارد اشاره کرد:
a.    محیط زیست از جمله گرم شدن زمین، افزایش آلاینده ها، نابودی لایه ازن،
b.    بنیادگرایی و تروریسم
c.    مهاجرت از نواحی آسیایی و آفریقایی به اروپا
d.    مشکلات اقتصادی فراگیر
e.    فقر غذایی و بهداشتی  در کشورهای آفریقایی
f.    هویت فردی

آیا آینده پژوهی فقط مربوط به آینده پژوهان است؟
اینکه داستان زندگی خود را بنویسیم و اجازه ندهیم دیگران آینده ما را رقم بزنند. آینده پژوهی یعنی آماده بودن برای آنچه که قرار است رخ دهد. کسی که آماده نباشد برده آینده است. سه کار می توان کرد: آینده را پذیرفت. کسی که آمادگی نداشته باشد چاره ای ندارد جز اینکه برده باشد و خود را با شرایط منطبق سازد. دوم اینکه آماده بود و از فرصت هایی که آینده پیش روی ما می گذارد، حداکثر استفاده را برد. سوم اینکه آینده را ساخت.
برخی می گویند ما به آینده کاری نداریم چون خودش خواهد آمد. ایجا بستگی به فردی دارد که این صحبت را مطرح می کند. اگر کسی مانند انیشتین بگوید درست است زیرا انیشتن از خلاقیت بالایی برخوردار است و می تواند مسایل را سریعتر از دیگران حل کند. اما برای افراد معمولی، این نگرش درستی نیست زیرا فرصت کم است و زمان و حوادث منتظر ما نیستند بلکه حرکت می کنند و ماییم که باید خودمان را با زمان هاهنگ کنیم
 حمید رضا همتی

پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

پلوراليسم فرآيند يا فرآورده

داریوش آشوری در دانشنامه سیاسی خویش پلورالیسم را اینطور معنا می کند .کثرت باوری و این اصطلاح بر اساس دیدگاه ایشان نظریه هایی را در بر می گیرد که به لزوم کثرت عناصر و عوامل در جامعه و مشروعیت منافع آنان باور دارند.پس در نگاه  اول ما به .اژه کثرت بر می خوریم  ولی این سئوال پیش می آید که پلورالیسم (PLURALISM) صرفا کثرت باوری و وجود کثرت در میان جوامع از هر نوع اعتقاد در زمینه های مختلف اعم از موضوعات  ایمانی و عقلانی است؟

پلورالیسم صرفا کثرت نیست
درست است پلورالیسم صرف کثرت باوری یا کثرت گرایی نیست . در واقع کثرتی است که مبتنی بر یک ارتباط انرژیک است . کثرت در واقع بدین معنا است وجود تجمع دیدگاه های ایمانی و عقلانی در میان یکدیگر .کثرت بدون ارتباط  محصولی غیر از افزایش تنش میان این گروه ها  نخواهد داشت. پس در پلورالیسم ما کثرتی مبتنی بر ارتباط داریم که این ارتباط پویا است یعنی از عنصر انرژی یا به تعبیری دیگر حرکت برخوردار است

پلورالیسم صرفا تساهل و مدارا نیست
گاهی اوقات این نظر مطرح می شود که پلورالیسم  یعنی تساهل و تسامح نسبت به دیگر دیدگاه ها و پذیرش آنها  به صورت تساهل مدارانه. در واقع باید گفت پلورالیسم همانطور که صرفا کثرت گرایی نیست .تساهل و مدارا هم نیست .عملا اینطور می توان گفت که  تنوع دیدگاه های  موجود حال از هر جنس که باشد اعم از فرهنگی ، دینی ، سیاسی، اقتصادی  حتی فلسفی و علمی  باید نقاط تلاقی یکدیگر را بشناسند. تساهل و تسامح  در واقع در مقابل پلورالیسم متولد شده و همان شمول گرایی است یعنی  دیدگاهی خود را حق می پندارد اما سایر دیدگاه ها را نیز تحمل می کند 

پلورالیسم صرفا نسبیت گرایی نیست
پلورالیسم صرفا نسبیت گرایی نیست  بدین مفهوم که اعتقاد اتی که داریم نسبی با آن برخورد شود یا اینکه دست از عقاید برداریم ..پلورالیسم از ما نمی خواهد که از عقاید خود دست بکشیم و یا تعهدات خود را زیر پا بگذاریم.پلورالیسم می گوید در جایی که اختلافات عمیق وجود دارد به عقاید  عامل اختلاف نچسبید و دائم آنها را به رخ همدیگر نکشید .این به مفهوم کنار گذاشتن نیست .کنار گذاشتن بدین مفهوم است که حتی فرد در یک شرایط فردی نیز  اعتقاد ش را فراموش کند.و یا نسبت به آنها احساس تردید کند

پلورالیسم مبتنی بر گفتگو است
گفتگو خمیر مایه پلورالیسم است یعنی اگر کثرتی از دیدگاه در  هر شاخه ایی به خصوص دینی و سیاسی که بیشترین مناقشه را در کشورهای در حال توسعه دارد  ، داشته باشیم اگر با هم گفتگو داشته باشند تنش  رو به  حداقل می گراید اما اکثرا بدون گفتگو رو به تنش خواهد گذاشت.این گفتگو همچون روال یک مذاکره است یعنی فرایند دادن و گرفتن  آنهم به نفع مصلحت هر دو یعنی مذاکره ایی بر مبنای برد- برد نه برد – باخت پس   پلورالیسم همچون یک روش حل مسئله خود را نشان می هد .چارچوبی پیدا می کند و قواعدی دارد و میدانی پس بیراه نیز که لفظ پارادایم برازنده اش باشد یک الگوی حل مسئله به نفع مصلحت عمومی.از این نگاه پلورالیسم بیشتر به یک فرآیند می ماند تا یک فراورده  .فرآیندی که مبتنی بر تفکر انتقادی و نقد کننده است.اگر در یک جامعه فرهنگ عمومی و اختصاصی در قالب تفکر  نقاد شکل بگیرد فرآیند پلورالیسم نیز دیده می شود .به این مفهوم که هر تنوع دیدگاهی  در هر ظرفی که قبلا یاد شد بویژه دینی و سیاسی که محل  مناقشه است با هم به گفتگو و مذاکره می نشینند و تعرضات را از روی استدلال به سمت حل شدن یا لااقل راه کاری برای پا ئین آوردن مناقشات به نفع مصالح عمومی پیدا می کنند. گفتگو خصلت حقیقت یابی دارد و یکی از رسالت های بارز یک متفکر  آشکاری  حق و عزل باطل است.متفکر در دام خود شیفتگی ها ، پیش داوری ها ، خود برگزید گی ها و تلقین و القاء گرفتار نمی شود او اهل استدلال و همچنین بهر ه گیری از تجارب است .گفتگو و بکارگیری کلام هنر او ست. در نتیجه از گفتگو استقبال می کند


پلورالیسم خوب یا بد؟ غربی و استکباری است  ، اسیر مدرنیته است ..
مدتی پیش بود و بر حسب اتفاق ویدیویی از یکی از افراد در حال سخنرانی در حضور یکی از مقامات ارشد کشور ایران می دیدم .آن هم در باب موضوع تهاجم فرهنگی .این  سخنران چنان از غرب و غرب زدگی سخن می گفت که انگار گویی ما در جبهه هستیم و این اندیشه ها تماما باطل .با کمی دقت در صحبت هایش یک  تحلیل در سخنانش در من شکل گرفت که گویی این فرد تا گردن در آنارشی انقلابی فرو رفته.یعنی وضعیتی که نمی خواهد خود را در قید  نهادی قانون گذار ببیند و با قایم کردن خود در پشت پاره ای از مسئولان به قانون شکنی خود ادامه دهد.در واقع وی عملا آنارشی به سبک انقلابیون کمونیست حوزه کارائیب رو نصب العین خود قرار داده بود و  اگر چاره داشت ملیشیا به سبک پاره ای از گروه های مسلح اول انقلاب در کشور راه می اندازد . بنظرم این فرد بجای تفکر  عملا تقلید و چه بسا تعبد غربی می کرد
پلورالیسم اگر قرار باشد تقلید شود یعنی بدون پایه  آن یعنی تفکر نقاد نتیجه ایی ندارد .اگر کسی اهل تفکر نباشد چگونه می تواند اهل گفتگو باشد و مذاکره.انسان ضد تفکر اهل مذاکره نیست انسانی که  تقلید کورکورانه  می کند استدلال گریز است  و استدلال گریزی  عامل شکست هر مذاکره و یا گفتگویی است و مشکلی حل نمی شوداگر کسی نتواند در جامعه با دیگری(ان) مشکلش را حل نکند یا با فرد به مناقشه می پردازد یا اگر طرف (ین ) قدرت بیشتر داشته باشند از ترسش خواسته اش را سرکوب می کند و آرام آرام در دام آرزو اندیشی فرو می رود. آرزو اندیشی همان است که فرد دست روی دست می گذارد تا کسی دیگر پیدا شود تا اورا از این مخمصه نجات دهد.اگر در جامعه ای فرهنگ تفکر نقاد شکل نگیرد این آرزو اندیشی رشد می کند و افراد دیگر به فکر تغییر دنیای بیرون خود نخواهند افتاد و  دام خرافات نیز گرفتار می شوند .حاضر آماده خور شده و منتظرند دیگری مسائل آنها را حل کند .
پس اگر به پلورالیسم به دیده یک فرآیند نگاه شود   که پایه اصلی آن گفتگو است  خوب گفتگو بقول یونانی ها فرآیندی است که از آن حقیقت آشکار می شود پس به عنوان یک متفکر باید از این فرایند استقبال کرد اما نباید تقلید کرد که تقلید .فرآیند را نیز شهید می کند
اینکه می گویند غربی است و از این سخنان یک متفکر که نمی تواند در بند زمان و مکان باشد .او دنبال آشکاری حقیقت و عزل باطل است.  فرآیند پلورالیسم که مبتنی برگفتگوست و از خود برگزید گی فاصله دارد مبتنی بر عقلانیت است  و نمی تواند زیر سئوال باشد
اگرچه گروهی استصوابی از  پلورالیسم بهره می گیرند مثلا می گویند پلورالیسم در اقتصاد خوب است در علم وفلسفه خوب است اما در سیاست خوب نیست !   در هر صورت همین پلورالیسم در سیاست می تواند جلوی توتالیتاریسم و الیگارشی را بگیرد.سیستم هایی که عموما توسعه سیاسی نداشته و حتی در توتالیته اقتصاد نیز به انحصار دولت در می آید و  احزاب و نهاد های مدنی سرکوب می شودو مردم گرفتار تک آوایی شده و در دام  آرزو اندیشی که نوعی بردگی سرمایه فکری توسط زمامدارن است گرفتار خواهند شد
در عصر جدید بردگی ذهن و روان جای بردگی جسم عهد قدیم را گرفته.الان پاره ای از انسانها به دنبال بردگی ذهن  دیگر انسان ها هستند و ذهن ظرف تفکر است .وقتی ذهن فردی برده شد دیگر نمی توانی برای خودت فکر کنی بلکه برای دیگری سرمایه فکریت هزینه می شود و سرمایه فکری برای فرد برد ه دار یعنی  قدرت و قدرت یعنی ثروت
پس پلورالیسم از این دیدگاه  یک روش حل مسئله است مبتنی بر گفتگو . پایه اصلی آن تفکر نقاد است . اگر جامعه ای را دیدید که اهل نقد است  بدانید که در مسیر رشد فرهنگی است .
آرین پناه پور

دوشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۹

پيامبر اسلام(ص) و منتقدان



به نام خداوند بخشنده مهربان
شايد در اين مقطع از تاريخ بيش از هر زمان ديگر شاهد انواع تهاجمات گسترده در مقابل پيامبر اسلام (ص) هستيم. 
زماني كه جوامع با مسايل متعددي در مسير حركت خود به سوي تعالي روبرو بوده و نياز به الگو و راهنما بيش از پيش براي انسان آشكارشده، شاهد تهاجمات رو به افزايش مقابل بسياري از بزرگان و نمونه‌هاي كامل انساني از جمله پيامبر اسلام (ص) هستيم. در اين جستار سعي مي شود تا مواردي چون علت اين تهاجمات و انواع آنها به همراه مناسبترين روش‌هاي پاسخگويي مورد بحث قرار گيرد.
در ابتدا لازم است اشاره شود اینگونه برخوردها، تنها منحصر به پيامبر اسلام (ص) نبوده ومي توان نمونه هاي بسياري را با استنادات تاريخي تقريباً درباره همه  پيامبران از جمله مسيح(ع) و موسي (ع) و ديگر بزرگان مشاهده كرد. چنين رفتارهايي خود نشانگر تاثير عميق حركت و كلام اين هاديان است كه فارغ از زمان و مكان بوده و در عين حال منافع سودجويان و قدرت طلبان را به چالش جدي مي‌كشاند از اين رو انديشه هاي اينان را برنتابيده و به اشكال مختلف و به خصوص دراين زمان با روشهاي غيرمنصفانه تري دست به تخريب مي‌زنند.
اما درباره پيامبر بزگوار اسلام (ص) پيشينه اين قبيل برخوردها و تهاجمات به زمان اعلام دعوت و ابلاغ پيام صلح و رستگاري از جانب ايشان بر مي گردد.
زادگاه پيامبر(ص)، مهمترين شهرعربستان محسوب شده و مکه در غرب شبه جزيره عربستان از موقعيت فوق العاده اي حتي در آن زمان برخوردار بود. به جز جنبه زيارت خانه كعبه، اين شهر از زمان هاي بسيار قديم مرکز مهم بازرگاني بوده  و کالاي هندوستان از کناره جنوبي عربستان که آباد بود به يمن و از آنجا به مکه مي رفت و از مکه به شام و کناره هاي درياي روم مي رسيد که جايگاه پخش کالا بود. به اين سبب شهر مکه اهميتي يافته بود و قبيله هاي عرب از همه سو به آن شهر روي مي آوردند و سالانه درآمد هنگفتي از سفر قبايل عرب به مكه بدست          مي آوردند.
قريش شامل بر 25 طايفه يا خاندان بود و روساي آنها سران حكومت مكه و دقيق تر بخواهيم بگويم، ‌آن روز عربستان را تشكيل مي‌دادند. روساي قريش خود را پيرو آيين ابراهيم (ع) معرفي مي كردند. اما آنچه از دين باقي مانده بود مفهومي ديگر در عمل داشت.
دينداري آنها در عمل ابزاري بود تا رييس طايفه خود باقي مانده و توجيهي براي گردآوري بيشتر ثروت و دارايي داشته باشند.  بنابراين اصل دين را با باورهاي خرافه گونه و تحريفي خود به گونه اي امبيخته بودند تا مردم براي حل مسايل خود ناچار به مراجعه به انها باشند و خود را نماينده و پاسخگئ در مسايل اعتقادي ميان مردم معرفي كرده بودند. همه اينها در جهت بقاي قدرت و بهره كشي اقتصادي از مردم آن زمان بود.
هنگاميكه پيامبر(ص) ( كه خوش نام ترين و قابل اعتمادترين فرد در مكه شناخته مي شد) پيامش، "لااله الا الله" را ابلاغ نمود، آنها كاخ آروزهاي خود را فروريخته ديدند و از اين رو دشمني‌ها و توطئه‌ها شروع و با گذشت زمان شديدتر گرديد.
مخالفين پيامبر و درواقع مخالفين پيام اسلام هر گونه تخريب، توهين و ترور را مقابل ايشان طراحي و پياده نمودند.
انواع برخوردهاي مستقيم و غيز مستقيم از اين جمله اند مواردي چون:
 پرتاب سنگ، ريختن زباله بر روي ايشان، دادن دشنام، تحريف سخنان، دستگيري ياران و نزديكان پيامبر و شكنجه آنها براي دست برداشتن از عقايد و ايمانشان، حصر ارتباطي و اقتصادي، نشر دروغ و اكاذيب در بازارهاي مكه  عليه ايشان همه و همه به دفعات در طي مدت زمان 23 سال پيام آوري ايشان رخ دادند.
روزي از در مصالحه در آمده و وعده رياست قبيله، مال و ثروت دادند، روز بعد تهديد پشت تهديد، گاهي به توهين و تمسخر روآورده و زماني نقشه ترور و قتل ايشان را كشيدند.
از آنجا كه از كلام قرآن در شگفت مانده بودند، ايشان را ساحر، شاعر و يا ديوانه لقب دادند.

در عصر كنوني نيز دور تازه تهاجمات مقابل پيامبر اسلام در واقع متاثر از مبداء تاريخي 11 سپتامبرسال 2001 است.
زماني كه برآيند تحليل‌هاي منتشره  انگشت اتهام را متوجه برخي گروه هاي داعيه مسلماني نمود. بسياري از افراد و گروه‌ها اين مجوز رابدست آوردند تا در واقع با انديشه‌ و پيام اسلام مقابله نمايند، منتهي عمده اين تقابل‌ها نه يك بررسي و مقابله علمي و روشمند بوده بلكه به هياهوي تبليغاتي و بازي گرداني سياسي بيشتر شباهت داشتند.
آغاز آن با كشيدن كاريكاتور از چهره پيامبر اسلام در اوايل سال 2005 بود.
برخي مطبوعات اين را ناشي از آزادي قلم يا نوعي از فضاي باز انديشه در جامعه بر شمردند ،‌غافل از اينكه آزادي مورد اشاره حقوق ديگر شهروندان و جوامع را نقض نمود.
ترسيم چهره پيامبر(ص) در ميان اكثر مسلمانان مورد حرمت بوده و آنها به چنين بهانه هايي خواستند تا حرمت‌هاي مسلمانان را در فضاي انديشه مورد حمله قرار دهند.
از طرف ديگر، برخي زمينه ها كه خود مسلمانان سبب ساز آن بودند در شكل‌گيري اين فضاي تخريبي  تاثير بسزايي گذاشته است.
 در طي سال ‌هاي اخير زمينه شناخت پيامبر(ص) به زبان و بيان امروزي و متناسب با نسل جوان به درستي فراهم نشد و تصور بر اين بود كه همان روش‌ها و مسيرهاي گذشته در شناسايي ايشان و اسلام كافيست. شايد هم تصور عمومي بر اين بود كه در اين شناخت به مرز قابل قبولي دست يافته‌اند.
 غافل از آنكه اين مسير شناخت هموار نبوده و همچنان تعريفي به روز و بنا به زبان حال و شرايط كنوني جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم، ارائه نكرده‌ايم.  اين فقر شناختي و نقصان درراه و روش صحيح شناخت پيامبر(ص)، مجالي  براي تاخت و تاز دشمنان مقابله با مسلمانان فراهم نموده است.
تببين نشدن شناخت پيامبر به معناي تببين نشدن شناخت صحيح از اسلام و البته قرآن است.
از سوي ديگر، مهمترين عاملي كه اين ضربه پذيري را افزايش داده و مي‌ دهد، عمل معكوس بسياري از اشخاص است كه به نوعي خود را منتسب به پيامبر اسلام (ص) مي كنند.  كساني كه خود را ملبس به لباس پيامبر (ص) نموده و خود عاري از حتي يك صفت و ويژگي ايشان هستند. امروزه از اين فرقه‌ها به عنوان بنيادگرايان متعصب و مسلمانان افراطي نامبرده مي‌شود كه عمدتاً فرقه‌هايي مشخص در ميان گروه هاي اسلامي هستند.
چنين ضربه زننده هايي در لباس دوست و عمدتاً بنا به اهداف و اغراض شخصي يا فرقه اي بيشترين ضربه را وارد ميكنند.  اسلام كه از طرف پيامبر (ص) به عنوان روش ميانه و  اعتدال معرفي شده  را با رفتار،‌اعمال و احكام خود ديني خشكي و همراه با تعصب ترسيم كرده و خود را متولي دين و مشابه پيامبر به ديگران معرفي ميكنند.
از شنيدن حرف و سخن ديگران خود را بي نياز دانسته تا چه رسد كه بخواهند بهترين سخنان را برگزيده و به آن عمل كنند. گويي كه هيچ سخن ديگري را نمي شنوند وچشمان خود را به روي واقعيت بسته‌اند.
حضورشان به جاي آرامش، صلح  و محبت،  تداعي كننده وحشت، نگراني و انزجارست. انعكاس اين رفتارها و سخنان هر مسلماني را از اسلام و سايه اسلام گريز داده تا چه رسد به غير مسلمان‌ها.
در حاليكه پيامبر اسلام حركتش، كلامش و پيامش برقراري ارتباط با خداوند و پيوند زدن افراد و مجموعه‌ها به نام خداوند بوده و پيروان راستين ايشان نيز برهمين مشي هستند.
 ليكن اين دسته از به ظاهر عالمان ديني نه تنها سبب گريزان شدن مردم از خداوند و راه خداوند شده بلكه دست و زبان دشمنان را براي تاختن به اسلام و پيامبر اسلام (ص) باز گذاشته اند.
بيگانگي با نوآوري و خلاقيت در معرفي تعاليم اسلامي مي تواندعامل ديگري براي اين زمينه سازي باشد. يك روش ده ها سال تكرار مي شود در حاليكه شرايط ، اذهان مردم و جهان پيرامون تغييراتي اساسي داشته اند.
از سوي ديگر اين تخريب ها با برنامه و اسلوب مشخصي صورت مي گيرد. به عنوان مثال حتي اگر به صرف كشيدن كاريكاتوراين رفتارها را درنظر بگيريم، عاري از پيشرفت فني، تصويري و يا  محتوايي نسبت به كاريكاتورهاي معمول مي‌باشد. لذا دليل و هدف اصلي چيزي جز تخريب چهره جهاني پيامبر در اذهان عموم و به خصوص عموم مردم نيست و اين را با هدف تحريك احساسات و عواطف مسلمان ها انجام مي دهند تا آنها را به واكنش هاي حساب نشده و احساسي وادار كنند.
يعني مي خواهند تا موجی را ايجاد كرده و خود مسلمان‌ها به اين موج دامن زده و درواقع در دام طرح‌هاي آنها بيافتند. زماني كه خشونت توسط افكار عمومي بين الملل امري تقبيح شده تلقي ميگردد رسانه هاي مرتبط در اين برنامه ها خشونت ناشي از تحريك عواطف و احساسات مسلمانان را بارها به نمايش در آورده و اين را دستاويز ديگري براي گام بعدي  تهاجمات خود قرار مي دهند.
اين نكته نيز شايان توجه است كه كم نبوده اند از نويسندگان و محققان غربي كه همواره تحت تاثير شخصيت پيامبر(ص) ايشان را بعضاً به روشي موثرتر از مسلمانان به جهانيان معرفي كرده‌اند.
مواردي چون نويسنده كتاب "صد شخصيت برتر" مايكل اچ هارت پيامبر را به عنوان تاثيرگذارترين فرد در تاريخ تاكنون معرفي مي نمايد.
همچنين آقاي هيوستن اسميت ، دكتراي فلسفه دين از دانشگاه شيكاگو اينطور مي‌گويد:
 «...در خصوص عقل هم بايد گفت كه پيامبر نمايانگر لوگوس (يا عقل) متعالى است. هنگامى كه مسيح مى گويد: هيچ انسانى به نزد پدر (خداوند) راه نمى يابد جز به واسطه من اين نيز لوگوس است كه سخن مى گويد. در نزد مسيحيان اين كلمه كلى تقريباً برابر با عيساى ناصرى است. براى مسلمانان اين كلمه كلى و وحيانى عبارت از قرآن است كه به واسطه پيامبر اسلام ابلاغ شده است. محمد وجود مطلق و خود وحى نيست اما وجود مطلق حقاً و به طور متمايز خودش را از طريق او متجلى مى سازد».
و يا كتاب محمد(ص) لئون تولستوي و بسياري ديگر از دانشمندان و محققان كه جذب يك يا چندي از ابعاد و ويژگي‌هاي پيامبر (ص) شده اند.
تهاجم به شخصيت ايشان بخشي از پازل اسلام ستيزي و اسلام زدايي به شمار مي آيد. بنابراين تخريب ها  گام نهايي نبوده و در امتداد اعتقادات را سست نموده و آنها را با انواع باورهايي كه مطلوب رسيدن به هدفشان هست پرمي‌نمايند.
جالبتر اينكه  بسياري از مدعيان آزادي در انتخاب دين خود با پرداخت هزينه هاي هنگفت تا اين حد پافشاري  به اسلام زدايي آنهم در سطح جهان مي‌كنند.
با مجموع شرايط فوق، واكنش مسلمانان در پاسخ به اين تهاجمات توسط مهاجمان و منتقدان قابل پيش بيني بود و در واقع به سمتي هدايت شد كه آنها خود علاقه مند بودند، مانند برخوردهاي تندي كه با كاريكاتوريست ها صورت گرفت. تهديد به كشتن و از بين بردن و اعمال خشونت آميز كه البته اينها در اسلام راستين مردود است.
اما الگو و روش مناسب براي پاسخگويي به انتقادات و تهاجمات چه هستند؟
مناسب ترين و موثرترين روش‌هاي پاسخگويي همانست كه در رفتار و گفتار  پيامبر (ص) نقش بسته است.
ببينيم خود پيامبر و ياران واقعي ايشان با انواع اتهامات و تهجامات چه كردند و چه پاسخ دادند؟ همين سرمشق و الگوي ما در مقابل چنين تهاجماتي خواهد بود.
مشي اصلي و متن رفتار پيامبر (ص) محبت، بخشش و گذشت است. پيامبر اسلام (ص) تجسم آيه ابتدايي اكثريت سوره هاي قرآن هستند كه همانا " بسم الهن الرحمن الرحيم" باشد.
پيامبر اسلام (ص) دربسياري موارد منتقدان و مهاجمان به شخص خودشان را بخشيدند.مثال ها در اين باره فراوان است مانند: بخشش كسي كه به ايشان دشنام داد، داستان كعب بن زهير كه عليه ايشان شعر هجو مي گفت او وقتي با پيامبر روبرو شد خجالت كشيد و طلب بخشش كرد و بخشيده شد.
كسي كه در طائف ايشان را با سنگ زد، برايش دعا كردند كه : «خدايا آنها را راهنمايي كن چون نمي دانند و...»
مخالفين و دشمنان اصلي كه  درمكه بودند و سالها عليه ايشان و مسلمانان توطئه كردند و آتش افروزي ها نمودند را در آن بازگشت تاريخي به مكه بخشيدند و اين را تشبيه كردند به بخشش حضرت يوسف (ع) در مقابل رفتار برادرانش
خداوند نيز در بسياري موارد پيامبر(ص) را دعوت به صبر كردند. شايد يك اشاره از آن را مي توان انتظار و اميد به گشايش الهي به حساب آورد.درجايي خداوند به ايشان مي فرمايند: رويت را از آنها برگردان ( اعراض كردن)
در جايي ديگر پيامبر اصول اعتقادي و بنيان باورهاي دشمنان را با طرح پرسش و تفكر به چالش مي گرفتند. اينكه بت پرستي چه زمينه عقلاني مي تواند داشته باشد؟ اين چه باوريست كه  همه نيازهاي خود را نزد چيزي مي بريد كه براي خودش هم كاري نمي تواند بكند؟
با اقوام و اديان ديگر كه در اطراف مدينه بودند با احترام و رعايت عدالت رفتار ‌كردند و نوعي همزيستي مسالمت آميز را در كنار يكديگر تجربه كردند و در باره رعايت حقوق يكديگر پيمان و توافقنامه تنظيم نمودند.
يكي ديگر از روش هاي ايشان مباهله بود كه در مقابل كساني كه مدعي ارتباط با عالم بالا بودند آنها را دعوت كردند تا با هر كس كه وي خواهند بيايند و ايشان نيز با خانواده خود بيايد و هريك از خداوند براي ديگري عقوبت و نتيجه گفتارش را بخواهد تا عيان شود كه  حق با كدامست.
تا زماني كه دشمنان مخالفت خود را آشكار و علني نمي كردند، ايشان بر مبناي همان پيمان و توافقنامنه منعقد شده با آنها رفتار مي كردند.
در يك جمع بندي از  مناسب ترين روش‌هاي مقابله با تهاجمات مقابل پيامبر(ص) در شرايط كنوني مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1.    آناليز تهاجم وارده و بحث و واشكافي آن در ميان انديشمندان
2.    بيان علل و اهداف آشكار و پنهان اين قبيل تهاجمات
3.    مقابله انعكاسي و برگرداندن نتايج تهاجمات به مهاجمين به  عنوان مثال: مسلمانان و ديگر دوستداران پيامبر نيز مي توانند مطبوعات و صفحات الكترونيك در سطح گسترده  به صورت مستمر را در راستاي آشنايي با انديشه ها ‌فروش ها وفرمول هاي اصلي پيامبر در ابعاد گوناگون اجتماعي‌فسياسي، اقتصادي، تربيتي و پروشي، مديريت و ... اختصاص دهند
4.    به چالش كشاندن بنيان انديشه هايي كه  اينگونه ستيز را با پيام آور رحمت و معرفت برگزيده‌اند.
5.    پاسخ گويي و شفاف سازي درباره ابهامات و سوالاتي كه درباره پيامبر (ص) وجود دارد از جمله: علت جهاد و مبارزات متعدد  با دشمنان، علل تعدد همسران پيامبر (ص)، قواعد و مجازاتي كه براي خاطيان در آن زمان وضع  كردند و ....

در نهايت نتيجه اين تهاجمات و تخريب ها به نوعي  رشد دهنده بوده و آثار بابركتي از خود به جا خواهند گذاشت و اين نيز از شگفت انگيز بودن بزرگان است كه هرگونه برخورد با آنها چه برخورد صادقانه و از روي پذيرش و چه برخورد خصمانه و ناجوانمردانه به آشكاري بزرگي وعظمت بيشتر آنها منجر خواهد شد.
اينها زمينه براي يادگيري نوين و شناخت نو به نوي پيامبر(ص) را بيش از گذشته فراهم آورده و مي تواند باب گفتگو و بحث درباره اتهامات و نفي آنها را ميان مخالفان و پيروان ايشان بگشايد. چه  بسا هنوز كساني باشند كه  به قصد كشف حقيقت انتقاداتي دارند. وجه دیگه اینکه موجب آزمون  وفاداری پیروان ایشان می شود.
اين فرصتي را فراهم مي نمايد تا پیامبر اسلام (ص) را خارج از دیدگاه صرفاً تقدس گرایانه  موجود که  به تعصب آمیخته است نگاه کنیم و به  دیگران بشناسیم .پيام اسلام را به جهانيان با روش خود اسلام كه به رسميت شناختن آزادي افراد در انتخاب است برسانيم. پيام محبت، بخشش و گذشت، اعتدال، و توازن كه مي‌تواند براي همه صرفنظر از هر ديگاه و عقيده و نژاد يا مدهبي مورد استفاده قرار گيرد.
روش زندگي صحيح را از ايشان بياموزيم . تعادلي كه  ايشان در زندگي ظاهري و باطني خود برقرار مي كردند.    به عنوان رهبر جامعه آن زمان هم معاش خودش را داشتند، هم به تعليم مشغول بوده و پاسخ گوي مسايل مهم مردم بودند.
معيار اصلي ايشان رعايت حق و به خصوص توجه به حقوق ديگران بود و مي فرمايند: نرمي در همه كارها اصل اساسي و بزرگيست.ايشان پيام آور اخلاق بودند. چه كسي مي تواند تصور كند در زمان اعراب آن دوران كه رفتارهاي خشن وتند داشتند كسي با اين خصوصيات متعالي اخلاقي زندگي كند.
پيام اسلام زمينه امنيت ، ثبات آرامش و پيشرفت هست. چنانچه پيروان راستين پيامبر اين رو طي سال ها نشان دادند.
در اين شناخت پيامبر اسلام، محمد مصطفي (ص) كه  خود بنيانگذار حزب الله راستين و الگوي اصحاب خداست از حزب الله خود سر و خودخوانده تميز داده مي‌شود.
 « حزبي كه روح آن، مركز آن و اساس آن خداوند است.حزب الله جزب صالحان است، حزب اصحاب خدا، ياران و خدمتگزاران خداوند... همه خدمتگزاران خداونددو عاشقان الهي، همه كساني كه خدا را مي خواهند و او را مي خوانند، تمامي افرادي كه به  فكر تحقق اراده و نظر خداوند هستند، آنان  كه نام او را مي برند، به ياد اويند و در ارتباط با او هستند. عضوي از خانواده جهاني حزب الله‌اند....» 1

                                                                            علي علم جميلي

  بخشي از نوار جلسه سخنراني استاد ايليا «ميم» مورخ 18/3/1377 ( در سن 25 سالگي)1